محیط (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی

اسم صد و هيجدهم: المحيط؛

لفظ «محيط» در قرآن نه بار آمده و در هشت مورد وصف خدا قرار گرفته است چنان كه مى فرمايد:

1. «... إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ».(آل عمران/120) «خدا بر آنچه كه انجام مى دهند احاطه دارد».

2. «بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ * وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ».(بروج/19ـ20) «آنان كه راه كفر پيش گرفته اند پيوسته در تكذيب هستند - و خداوند از پشت بر آنها احاطه دارد».

«محيط» از كلمه «حوط» گرفته شده و آن اين است كه چيزى بر چيزى دور بزند، و اگر ديوار را «حائط» مى گويند به خاطر اين است كه زمين را در برمى گيرد. و هدف از توصيف خدا با اين اسم اشاره به سعه وجودى او است، كه هرگز تحت حدى قرار نمى گيرد و همه چيز «مُحاط» او، او بر همه چيز احاطه دارد. همان گونه خدا بر تمام موجودات امكانى احاطه علمى دارد، احاطه وجودى نيز دارد، درباره نحوه دوم از احاطه او مى فرمايد: «... إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ» (فصّلت/54).

بنابر اين كسانى كه وجود خدا را در بالاى آسمانها مستقر بر سريرى مى دانند، در تفسير اين آيات راه تأويل را در پيش مى گيرند، و شگفت اين جا است كه با اين كه رازى از حنابله نيست، ولى از مكتب استادش اشعرى متأثر شده و آيه را به احاطه علمى تفسير كرده است.

پانویس

  1. لوامع البينات، ص358.

منبع

منشور جاوید، جعفر سبحانی، صفحه۳۶۰ و ۳۶۱، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.